کلاه بدون پشم مامانی

دیروز بعد عمری یه روز مرخصی گرفتم خونه موندم گفتم حداقل امروزو به کارام میرسم  

امااااااااااااااااااااا تو گل پسری چه کارایی که نکردی یه دفعه رو برگردونم دیدم رفته بالای میز نشسته داره آجیلا را پرت میکنه رو زمین!!!! آخه بچه تو چطوری رفتی رو میز ؟؟؟؟

بچه ام بچه های قدیم لااقل از ارتفاع ترس داشتن

دیگه اذیتات از حدش گذشته بود همین که من جاروم تموم شد رفتی بیسکویت برداشتی و البته نخوردی همشو خورد کردی رو فرشااااااااااااااااااااااا !!!!

اسباب بازیات و کتابا تو انداختی وسط پذیرایی!!!!!

با خودکار کلی روی پاهات و دستات و از همه مهمتر اون پشتیای سفید بی زبون من نقاشی کشیدی

وااااااااااااای که چند بار کنترل موقع فرار از دستت خورد زمین بگزریم که چقدر خودت با لج بازی اون بی دفاع رو به دیوار کوبوندی

ماشین پلیست که این قدر دوستش داری هم که رفیق دست یابی هاته هر جا دستت نمیرسته اول اون میره زیر پاهات تا تو رو به مقصد برسونه

دایم ازم آب میخواستی تا من ایستاده بودم یه ذره میخوردی بعد میدویدی میرفتی میریختی پشت چرخت و دست میزدی توش یا می ریختی رو فرشا و آب بازی میکرد بعد دوباره میومدی می گفتی آب آب آب بیدی (آب بده)

هر کاری که میرفتم بکنم اون تو بودی که مییومدی می گفتی بده بده بعد دستمال و شیشه پاک کن یا جارو که دستم بود رو میگرفتی و بعد دیگه نمی گذاشتی من کار کنم خدا رو شکر هنوز دستت به ظرف شویی نمیرسه ولی پاهام درد گرفت از بس زدی به پام که بده بده بده اخه مامانم من کمک نمی خواااااااااااااااااااااااام

باید ساعتی یه بار میرفتم بالا به سیمانای روی حیاط آب می دادم همین که می دیدی من دارم میرم سمت در میدویدی میگفتی باسا باسا اون وقت اون تو بودی که اول بالا سر میرسیدی و تا من شروع میکردم آب بپاشم میشستی رو زمین آب بازی کنی قربونت برم که چند با نرسیدی کفشاتو هم پات کنی از بس دیرت شده بود که نکنه دیر برسی بالا و اب بازی تموم بشه!!!!

وااااااای هر بار باید لباساتو عوض می کردم دیگه بعد ظهر لباس برات نمونده بود همشو خیس کرده بودی

هر چی از شیطنتات بگم بازم کمه دیگه کلافه ام کرده بودی کاش بابات خونه بود حداقل چشم ترس داشتی و این قدر اذیتم  نمیکردی به قول بابات یتا ذره پشم تو کلاهم نیست که !!!!!!!!!!!!!!!!!!